اولین اشتباه ....

اینجا من واسه خودم مینویسم تنها برای خودم .....

من ديگه مثه گذشته نيستم روزگارازمن يه آدم ديگه ساخته كه خودمم باهاش غريبه ام ...!:|
[ جمعه 29 دی 1391برچسب:, ] [ 8:6 قبل از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

خدايااندكى جامى خوام براى تاابد خوابيدن بهم جاميدى؟؟!
[ جمعه 29 دی 1391برچسب:, ] [ 8:1 قبل از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

  
نمی دانم چه میخواهم خدایا

به دنبال چه میگردم شب و روز

چه میجوید نگاه خسته ی من

چرا افسرده است این قلب پرسوز

زجمع آشنایان میگریزم

به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور درتیرگی ها

به بیمار دل خود می دهم گوش .

فروغ فرخزاد .

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:37 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

میروم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش می برم ،

تاکه در آن نقطه ی دور شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بی جاو تباه

ف .فرخ زاد

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:33 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

خدایا میشه امروز بباری امروز دلم گرفته بغض ازمن گریه ازتو ...!!

 

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:19 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

  
منم خدایی دارم درهمین نزدیکیمه

میبینه

میشنوه

تازه تنهامم نمیزاره

خداجونم دوستت دارم

فقط تو هستی که لایق دوست داشتنی ...!

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:12 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

  
به سلامتــی اونایی که می خندند اما یک عمر بغض داشتن و هیچـکــس نفهمید.....!

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:11 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

  
آنقدر میوه های سمپاشی شده به خوردمان داده اند،که این روزها با حرفهایمان هم آدم میکشیم...!!!

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:6 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

  
حـقـیـقــــ●ــــت دارد ! کافـی سـت چــمــــ●ـــدان هــایــت را ببــندی! تــا حــــ●ـــاضـر شــونــد ، هـمـــ●ـــه !بـــرای ِ از یــــ●ــــاد بــُـردنــت ! آنـکه بــیشتـر دوستت میدارد!زودتر

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:5 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

  
من خسته ام ، خسته خسته و سرگردان ، تنها و بي كس گوشه اتاق تاريكم نشسته ام ، مثل هرشب تنها همدمم را در آغوش

كشيده ام . او كيست ؟ دو زانوي من .... آری من دو زانوی خويش را در آغوش كشيده ام و او را ميفشارم ، تا حس سفر در دلم

هميشه تازه بماند . آری دو زانوی من هميشه مرا در يافتن عشق و حقيقت همراهی كردند

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:4 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 اصلااز نصيحت خوشم نمياد خوهركي كه يه كاريو انجام ميده قطعاعواقب خوب وبدشو ميدونه ديگه نصيحت كردنتون چيه ديگه؟!والا...

[ جمعه 22 دی 1391برچسب:, ] [ 11:2 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 گاهی سکوت علامت رضایت نیست ..شاید کسی دارد خفه می شود....پشت سنگینی یک بغض

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 11:6 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 گورستان ارزو هایم پر شده از گور های بی نام ارزوهای کوچکی که هیچ وقت به دنیا نیامده بودند..........

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 10:42 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 خسته ام 

کمی خواب نیاز دارم 

خواب که بیدار شدنی نداشته باشد 

خسته ام ....!

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:51 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 زلال که باشی سنگ های کف رودخانه ات را می بینند، بر می دارند و نشانه می روند درست به سوی خودت!!!
این است رسم دنیای ما...!

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:35 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 زندگي چيست اگر خنده است چرا گريه مي کنيم ؟
اگر گريه است چرا خنده مي کنيم ؟
اگر مرگ است چرا زندگي مي کنيم ؟
اگر زندگي است چرا مي ميريم؟
اگر عشق است چرا به آن نمي رسيم؟
اگه عشق نيست چرا عاشقي؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:31 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 گاهى دلم مى خواهد ،

وقتى مثل كودكى هايم بغض ميكنم

خداازآسمان به زمين بيايد

اشك هايم راپاك كن

ددستم رابگيردو بگويد:اينجاآدمااذيتت ميكنن؟

بيابريم...

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:29 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 آرزوهایی در زندگی هست

که باید از آنهاگذش

ت گاه باید آرزوهایت

رامثل قاصدک

بگذاری کف دستتو

بسپاریشون به دست بادتا بروند و....

سهم دیگران شوند .!

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:28 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 درچرخش اين چرخ بزرگ عده ایی عروسک اند عده ايى عروسك گردان وعده ايى نيزتماشاچيان اين بازى بزرگ زمانه هستند...!

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:28 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 هميشه هم نمى توان بيخيال بود وقتى كه صبرلبريز شود ديگر بيخيالى هم دردى رادوانميكند...!

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:25 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 از نگاهايى كه ازشون نفرت و انزجارميبارد بدم مياد آيد...!

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:24 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 خيلى سخته وقتى معنى تمام نگاه ها وحرف هارابفهمى و حق دم زدن هم نداشته باشى...!

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 8:23 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 تنهاییــ ترجیح دارد به تن هایی که روحشان با دیگریست... دلم آغـــــوش میخواهد که نه مـــرد باشد نه زن... خدایــــا؟! زمین نمی آییــــ ... ؟؟؟

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:54 قبل از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 مرگ من روزی فرا خواهد رسید 
دربهاری روشن از امواج نور 
در زمستانی غبار آلود و دور 
یا خزانی خالی از فریاد وشور 
مرگ من روزی فرا خواهد رسید 
روزی از این تلخ و شیرین روزها 
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ،دیروزها !
دیدگانم همچو دالان های تار 
گونه هایم همچو مرمرهای سرد 
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود 
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم 
دستهایم فارغ از افسون شعر 
یاد می آرم که در دستان من 
روزگاری شعله می زد خون شعر 
خاک می خواند مرا هر دم به خویش 
می رسند از ره که در خاکم نهند 
آه شاید عاشقانم نیمه شب 
گل به روی گور غمناکم نهند 
بعد من ناگه به یک سو میروند 
پرده ها ی تیره ی دنیای من 
چشم های ناشناسی می خزند 
روی کاغذها و دفترهای من 
در اطاق کوچکم پا مینهند 
بعد من بایاد من ،بیگانه ای 
در بر آیینه می ماند به جای 
تار مویی ،نقش دستی ،شانه ای 
می رهم از خویش و می مانم ز خویش 
هر چه بر جامانده ویران میشود 
روح من چون بادبان قایقی 
د رافق ها ،دور و پنهان می شود 
می شتابند از پی هم بی شکیب 
روزه ها و هفته ها و ماهها 
چشم تو در انتظار نامه ای 
خیره می ماند به چشم راهها 
لیک دیگر پیکر سرد مرا 
می فشارد خاک ،دامن گیر خاک 
بی تو دور از ضربه های قلب تو 
قلب من میپوسد انجا زیر خاک 
بعدها نام مرا باران وباد 
نرم می شویند از رخسار سنگ 
گور من گمنام می ماند به راه 
فارغ ازافسانه های نام وننگ.
فروغ فرخزاد .

[ شنبه 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:0 قبل از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت


چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت

روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 11:43 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 هیچ وقت حرف یه دیوونه رو به شوخی نگیرید ...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:33 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 این روزها دچار سر گیجه‌ام
تلخ تر از تلخ…
زود می رنجم ، انگار گمشده‌ام! حتی گاهی می‌ترسم …
چه اعتراف بدی…
شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده، دلم هوای سردی غربت دارد …

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:31 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 واقعا درد داره که بفهمی 
اونی که تو خیالته ،بی خیالته .

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:29 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 خسته ام ... به معناى واقعى كلمه خسته ام...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:27 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 من براى سلامتيت به خداالتماس كردم اونوقت توبازم شكستى...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:25 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 اينجامن گريون خوابيدم ولي تواونجاراحت وآسوده باوجدان خوابيده خوابيدي...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:22 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

تونمى دانى باتك تك كلماتت چه آتشى برروحم ميزنى خواهش ميكنم سكوت كن ديگرازروحم خاكسترى بيش نمانده...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:18 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 براى فراموش كردن كسى كه عاشقش هستيد بايد تنفرجاى عشق رابگيرد وگرنه هيچ وقت نميتوانيد فراموشش كنيد...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:15 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

خدايانميشه فقط يه امشبوبياى پيشم تاصب توآغوشت زار بزنم؟؟!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:8 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 توقول داده بودي ازش مواظبت كني ولي زير قولت زدي امشب بازهم خردش كردى لعنت ب من كه بازب تواعتماد كردم...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 9:6 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 گاهى لازمه آدم به خودش بگه

 چقد نفس ميكشي بس كن ديگه خسته شدم...!

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 8:59 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خود
که مرگ من تماشائیست
مرا در اوج می خواهی
تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر هم
نمی گرید به حال من
همه از من گریزانند
تو هم بگریز از این تنها
فقط اسمی به جا ماند
ازآن چه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالیست
قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن
چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند
مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند
گمان کردم که همدردند
شگفتا از عزیزانی
که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی
پل پرواز من بودند

[ چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:, ] [ 9:58 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 ای آفریدگار رنگ !
زندگی را
باچه رنگی بر صفحه روزها بنویسم که در
آفتاب رنگ نبازند ...

[ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ] [ 9:43 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت 
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت
حکایت کسی است که زجر کشید ،اما ضجه نزد
زخم داشت و ننالید
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت
حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود.

[ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ] [ 9:40 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]

 دوست دارم يه جابرم هواسرد باشه برف نشسته باشه من فقط برم اونجاتنهاي تنهاباخداخودم حرف بزنم از دل داغونم انقدربگم تاسبك شم تهي شم...دلم يه همچين جايى ميخوادولى بايدمثه همیشه  بزنم توسر دلم بهش بگم خفه شو تو هیچ وقت نمیتونی چیزی بخوای ...!

[ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ] [ 9:39 بعد از ظهر ] [ Bikas ] [ ]