پیش هیچ آدمی به خطاهایتان اعتراف نکنید
آدمها جنبه ندارند برایتان ژست خدایی میگیرند ...!
اینجا من واسه خودم مینویسم تنها برای خودم .....
آدم داغون از اول داغون نبوده ،داغونش کردن
آدم آرومم همینطور ...
آدم عصبی هم هم چنین ...
ولی آدم بیشعور از اول بی ... شعور بوده ...!
برای خیانت ،
هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام
به انـــدازه تــــظـــاهـــر
به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...
به "سگ" استخون بدی ..
دورت میگرده
واست دم تکون میده !!!
من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی !!!!!
برسنگ مزارم بنویسید آشفته دلی خفته دراین خلوت خاموش . . .
او زاده ی غم بود که از خاطر دوستان گشت فراموش . . .
کی گفته فقط دخترها عروسک بازی میکنن ؟؟
پسرهاهم باعروسک خیمه شب بازی میکنند
بعد که خسته شدند عروسکرو شوتش میکنن اونور تنها
فرق عروسک بازی دخترا با پسرا همینه ...
عادت کرده ام کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا
شاید کوتاه بمیرم نمی دانم
فقط عادت …
لعنتی اگه بهم میگفتی
از اولم دوسم نداشتی انقدر داغون نمیشدم
تا
اینکه گفتی از اولش داشتی
باهام بازی میکردی
ببینم عروسک خوبی بودم واست ؟؟؟
اذیتت که نکردم ؟؟؟
نگاه ساکت باران به روی صورتم دردانه می لغزد
ولی باران نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه می خندم
ولی اندر سکوتم سخت می گریم . . .
حس مستأصلی حس بدی است
من عاشق اوهستم
ولی نباید باشم
من اورا دوست دارم
ولی میگن زوده
آخه مگه عاشقی به سنه
خو اگه به سنه پیرمرد یا پیرزناهم نباید عاشق بشن
مگه من دل ندارم
مگه من آدم نیستم
مگه ...
اه لعنت به این روزگار ...
به نام خالق انسان
به نام خالق غم ها
به نام غم ها بوجود اورنده ی اشک ها
به نام اشک تسکین دهنده قلب ها
به نام قلب ایجاد گر عشق
و
به نام عشق زیباترین خطای انسان
لعنتی
تو بامن چی کار کردی
که اینطوری آشفته ام
شنیده بودم عشق شیرینه
تو به این معجونی که همه ازش تعریف میکردن
شیرینه چی زدی ؟؟
که با خوردنش اینطوری آشفته شدم ؟؟؟
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ
که روم تا در دروازه نور
تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم می گفتم
تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمی دانستم
که چه جرمی دارد
دستهایی که تهیست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری که به گلخانه نرست
روزگاریست غریب
تازگی می گویند
که چه عیبی دارد
که سگی چاق رود لای برنج
من چه خوش بین بودم
همه اش رویا بود
و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود
دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم
جدایی سهم دستامه که دستاتو نمیگیرم
تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ
شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ
دیگه دیره دارم میرم چقدر این لحظه ها سخته
جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بیوقته
دارم تو ساحل چشمات دیگه آهسته گم میشم
برام جایی تو دنیا نیست تو اوج قصه گم میشم
تمام میشود غصه هایت
ای مترسک
وقتی بجای دشت های متروکه
کنار ریل ها
مسافران قطار را
می شماری
دیگر گرگی نیست
پس از قرن ها بی خوابی
آسوده بخواب
اگر صدای سوت قطار
کمی بگذارد
تقدیر توست بیداری
دیگر باورکن!!!
او مرا همانند شازده کوچولو که گلش را اهلی خودش کرده بود
مرا اهلی کرد
او به من عشق هدیه کرد
هه عشق
اونم چه عشقی
عشقی که خودش به من نداشت
من به او وابسته شدم
لعنتی مثله نمیدونم چی پرید وسط زندگی من
زندگی که سروتهش معلوم نبود
اومد وسط زندگی که امیدی درش نبود
سرشار از تاریکی و پوچی بود
چیزی براش مهم نبود
فقط منتظر مرگ بود
که یه شب خواب مرگ بیایداورا برباید و صبحی تکراری نباشد تا بلند شود
ولی با آمدنش امید آورد
واسه من
امیدی که دیگر منتظر مرگ نبودم بلکه منتظر بودم
که دوباره اورا ببینم
نمیدونم چند وقت گذشت که احساس کردم
یه حسی جدید دارم
حسی همه بهش میگن اشتباه بزرگ زندگی
عاشقی
لعنت به این حس
لعنت به من
کاش.....